مدیر کل سایت
ارسالها: 4,843
موضوعها: 1,610
تاریخ عضویت: Apr 2011
اعتبار:
158
یه سوتی خیلی بد جور دادم تا الانم خجالت میکشیم هنوز 10 ساله یادم نرفته ... یه پیرمرده بود از اوناش هم بودا ... ابتدایی بودم امتحان داشتم خیلی عجله داشتم وقتی پیاده شدم پامو گذاشتم به فرار یادم رفته بود پول بدم دیدم یه ماشین هی بوق میزنه نگاه نکردم گفتم با من نیست حتی تعقیبم هم کرده بود (خلاصه بعد سر امتحان یادم امد پول کرایه طرفو ندادم ) :-(
مدیر بازنشسته
ارسالها: 100
موضوعها: 20
تاریخ عضویت: Jun 2011
اعتبار:
5
یک بار هم واسه من اینجوری شد.
پول تاکسی رو نداده شروع به دویدن کردم.
بعد فهمیدم برگشتم پولش رو دادم.
خیلی بد می شه این جور مواقع!
البته واسه ما پیرمرد نبود و خودش هم چیز نبود!
انجام پروژه های دانشجویی با ارزان ترین قیمت
انجام پروژه های برنامه نویسی
انجام پروژه ای الکترونیک و برق
ترجمه با قیمت ارزان
https://www.ele-pro.ir
مدیر کل سایت
ارسالها: 4,843
موضوعها: 1,610
تاریخ عضویت: Apr 2011
اعتبار:
158
بچه بودم رفتیم دعوا با دوستم خلاصه بخاطر دختر محلمون ..گرفتیم یه پسره رو زدیم خیلی بچه بودم .... فرداش پسره گفت بیا دعوا منم قد شدم با دوستم رفتم جلو دوستم فرار کرد دیدم حدود 20 تایی شدن یه پادگان ادم گذاشتن دنبالم رفتم تو کوچمون دوستم سریع پرید تو حیاط درو رو من قفل کرد خدا روز بد نبینه با سنگ زدن تو سرم
مدیر بازنشسته
ارسالها: 100
موضوعها: 20
تاریخ عضویت: Jun 2011
اعتبار:
5
یکبار دوستم گیر داده بود بهیه دختره خوشش میومد از اون.
خلاصه افتادیم دنیالش و خیلی مسیر رفتیم.
آخرش دختره رفت توی یک کوچه باغخونه فامیلاش.ما هم ببو رفتیم تو کوچه.
من یهو فهمیدم هوا پسه داد زدم سر رفیقم گفتم بدو تا نخوردیم کتکه رو!
یه محل داشتن داشتند داستان دزد و پلیس ما رو نگاه می کردند.
با هزار و یک مکافات فرار کردیم رفتیم توی باغ ها.
نکته ی جالبش اینه که دوستم اصلا نمی تونست بدود و من از ترس داشتم زهره ترک می شدم که اگر بگیرنمونچه کتکی قراره بخوریم.....
انجام پروژه های دانشجویی با ارزان ترین قیمت
انجام پروژه های برنامه نویسی
انجام پروژه ای الکترونیک و برق
ترجمه با قیمت ارزان
https://www.ele-pro.ir
مدیر کل سایت
ارسالها: 4,843
موضوعها: 1,610
تاریخ عضویت: Apr 2011
اعتبار:
158
یه دوستی داشتم چند سال پیش همیشه مزاحم دخترها میشد گفتم بچه اینکارها نکن البته تلفنی ...
یه بار زنگ زده بود طرف گفته بود بیا ببینمت با 110 هماهنگ کرده بودن گرفته بودنشوت حسابی زده بودنش
مدیر کل سایت
ارسالها: 4,843
موضوعها: 1,610
تاریخ عضویت: Apr 2011
اعتبار:
158
Mesi Jafarian
يك بار بابسرخاله ام داشتيم ميرفتيم ديدم يك بسرجلوي يك دختري كرفته داره باهاش حرف ميزنه دختره ميخواست بره بسر نميذاشت،ماخواستيم فردين بازي دربياري به بسرخاله ام كفتم بياحالشو بكيريم كفت من كارى ندارم من كوتاه نيمودم رفتم جلو كفتم دخترمردم و ولش كن بره داد زد كفت كمشو به توربطي نداره بازم ما كم نياورديم دستشو كرفتم تاخواستم حركتي بكنم يك كشيده آبدارزد زيركوشم بسر خاله ام نامردي نكرد فرار،دخترهم دررفت مامونديم يارو، آقا نكو طرف دوست دخترش بودقهر كرده بود.
اين هم از خدا نترس تاجون داشت دق دليشو
سر ما خالي كرد