• ¡Welcome to Square Theme!
  • This news are in header template.
  • Please ignore this message.
مهمان عزیز خوش‌آمدید. ورود عضــویت


امتیاز موضوع:
  • 18 رای - 3.61 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
Title: اعتراف های احمقانه شما
حالت موضوعی
#1
یه سوتی خیلی بد جور دادم تا الانم خجالت میکشیم هنوز 10 ساله یادم نرفته ... یه پیرمرده بود از اوناش هم بودا ... ابتدایی بودم امتحان داشتم خیلی عجله داشتم وقتی پیاده شدم پامو گذاشتم به فرار یادم رفته بود پول بدم دیدم یه ماشین هی بوق میزنه نگاه نکردم گفتم با من نیست حتی تعقیبم هم کرده بود (خلاصه بعد سر امتحان یادم امد پول کرایه طرفو ندادم ) :-(
گروه دور همی پارسی کدرز
https://t.me/joinchat/GxVRww3ykLynHFsdCvb7eg
 
پاسخ
#2
یک بار هم واسه من اینجوری شد.
پول تاکسی رو نداده شروع به دویدن کردم.
بعد فهمیدم برگشتم پولش رو دادم.
خیلی بد می شه این جور مواقع!
البته واسه ما پیرمرد نبود و خودش هم چیز نبود!
انجام پروژه های دانشجویی با ارزان ترین قیمت
انجام پروژه های برنامه نویسی
انجام پروژه ای الکترونیک و برق
ترجمه با قیمت ارزان
https://www.ele-pro.ir

 
پاسخ
#3
بچه بودم رفتیم دعوا با دوستم خلاصه بخاطر دختر محلمون ..گرفتیم یه پسره رو زدیم خیلی بچه بودم .... فرداش پسره گفت بیا دعوا منم قد شدم با دوستم رفتم جلو دوستم فرار کرد دیدم حدود 20 تایی شدن یه پادگان ادم گذاشتن دنبالم رفتم تو کوچمون دوستم سریع پرید تو حیاط درو رو من قفل کرد خدا روز بد نبینه با سنگ زدن تو سرم
گروه دور همی پارسی کدرز
https://t.me/joinchat/GxVRww3ykLynHFsdCvb7eg
 
پاسخ
#4
یکبار دوستم گیر داده بود بهیه دختره خوشش میومد از اون.
خلاصه افتادیم دنیالش و خیلی مسیر رفتیم.
آخرش دختره رفت توی یک کوچه باغخونه فامیلاش.ما هم ببو رفتیم تو کوچه.
من یهو فهمیدم هوا پسه داد زدم سر رفیقم گفتم بدو تا نخوردیم کتکه رو!
یه محل داشتن داشتند داستان دزد و پلیس ما رو نگاه می کردند.
با هزار و یک مکافات فرار کردیم رفتیم توی باغ ها.
نکته ی جالبش اینه که دوستم اصلا نمی تونست بدود و من از ترس داشتم زهره ترک می شدم که اگر بگیرنمونچه کتکی قراره بخوریم.....
انجام پروژه های دانشجویی با ارزان ترین قیمت
انجام پروژه های برنامه نویسی
انجام پروژه ای الکترونیک و برق
ترجمه با قیمت ارزان
https://www.ele-pro.ir

 
پاسخ
#5
یه دوستی داشتم چند سال پیش همیشه مزاحم دخترها میشد گفتم بچه اینکارها نکن البته تلفنی ...
یه بار زنگ زده بود طرف گفته بود بیا ببینمت با 110 هماهنگ کرده بودن گرفته بودنشوت حسابی زده بودنش
گروه دور همی پارسی کدرز
https://t.me/joinchat/GxVRww3ykLynHFsdCvb7eg
 
پاسخ
#6
‎Mesi Jafarian‎
يك بار بابسرخاله ام داشتيم ميرفتيم ديدم يك بسرجلوي يك دختري كرفته داره باهاش حرف ميزنه دختره ميخواست بره بسر نميذاشت،ماخواستيم فردين بازي دربياري به بسرخاله ام كفتم بياحالشو بكيريم كفت من كارى ندارم من كوتاه نيمودم رفتم جلو كفتم دخترمردم و ولش كن بره داد زد كفت كمشو به توربطي نداره بازم ما كم نياورديم دستشو كرفتم تاخواستم حركتي بكنم يك كشيده آبدارزد زيركوشم بسر خاله ام نامردي نكرد فرار،دخترهم دررفت مامونديم يارو، آقا نكو طرف دوست دخترش بودقهر كرده بود.
اين هم از خدا نترس تاجون داشت دق دليشو
سر ما خالي كرد
گروه دور همی پارسی کدرز
https://t.me/joinchat/GxVRww3ykLynHFsdCvb7eg
 
پاسخ
  


پرش به انجمن:


Browsing: 3 مهمان