02-04-2012، 05:54 PM
لحظه نبودن نیستن ها ، اگر منت می نهی بر كلام من ، با احترام سلامت می گویم
و هزار گلپونه بوسه به چشمانت هدیه می دهم. قابل ناز چشمانت را ندارد.
دیرروز یادگاری هایت همدم من شدند و به حرفهای نگفته من گوش دادند.
و برایم دلسوزی كردند. البته به روش خودشان كه همان سكوت تكراری بود و
یادآوری خاطرات با تو بودن.
دست نوشته ات را می بوسیدم و گریه می كردم. زیبا ، به بزرگی مهربانی ات ببخش
كه اشكهایم دست خطت را بوسیدند. باز هم ستاره به ستاره جستجویت كردم.
ولی نیافتمت.
از كهكشان دلسپردگی من خسته شدی كه تاب ماندن نیاوردی و بی خبر رفتی ؟
مهتاب كهكشان نیافتنی من ، آنقدر بی تاب دیدنت شده ام كه دلتنگی ام را به قاصدك سپردم
و به هزار شعر و ترانه رقصان به سوی تو فرستادم.
روزها و شبها به دنبالت آمدند و تو را ندیدند. قاصدك هم برنگشت.
شاید او هم شیفته نگاه مهربانت شد. باشد،
اشكالی ندارد. تو عزیزی ، اگه یه قاصدك هم از من قبول كنی ، خودش دنیایی است.
كاش یاسهایی كه برایت پرپر شدند و به سویت آمدند، دوست داشتنم را برایت آواز
كنند.كاش باران بعد از ظهرهایت، تو را به یاد اشكهای من بیندازد.
نازنین ، هر پرنده سفر كرده ای از تو می خواند و هر غنچه ای كه می شكفد،
نام تو را بر زبان می آورد. نیم نگاهی به روزهای تنهایی ام كن و
لحظه های زرد و بی صدای مرا تو آبی و ترانه باران كن.
بگذار باز هم قاصدك ترانه های من در هوای دلتنگی تو پرواز كند.
همین حوالی بی قراری ها باز هم گلهای بی تابی شكفته.
زیبا ، امشب ، شام غریبان عاشقانه من و تو است. به
یادت مثل شمع می سوزم و ذره ذره وجودم آب می شود.
تو هم به یاد بی تابی هایم شمعی روشن كن و بگذار مثل من بسوزد.
مهربانی باران ، یادم كن در هر شبی كه بی ستاره شد.
و هزار گلپونه بوسه به چشمانت هدیه می دهم. قابل ناز چشمانت را ندارد.
دیرروز یادگاری هایت همدم من شدند و به حرفهای نگفته من گوش دادند.
و برایم دلسوزی كردند. البته به روش خودشان كه همان سكوت تكراری بود و
یادآوری خاطرات با تو بودن.
دست نوشته ات را می بوسیدم و گریه می كردم. زیبا ، به بزرگی مهربانی ات ببخش
كه اشكهایم دست خطت را بوسیدند. باز هم ستاره به ستاره جستجویت كردم.
ولی نیافتمت.
از كهكشان دلسپردگی من خسته شدی كه تاب ماندن نیاوردی و بی خبر رفتی ؟
مهتاب كهكشان نیافتنی من ، آنقدر بی تاب دیدنت شده ام كه دلتنگی ام را به قاصدك سپردم
و به هزار شعر و ترانه رقصان به سوی تو فرستادم.
روزها و شبها به دنبالت آمدند و تو را ندیدند. قاصدك هم برنگشت.
شاید او هم شیفته نگاه مهربانت شد. باشد،
اشكالی ندارد. تو عزیزی ، اگه یه قاصدك هم از من قبول كنی ، خودش دنیایی است.
كاش یاسهایی كه برایت پرپر شدند و به سویت آمدند، دوست داشتنم را برایت آواز
كنند.كاش باران بعد از ظهرهایت، تو را به یاد اشكهای من بیندازد.
نازنین ، هر پرنده سفر كرده ای از تو می خواند و هر غنچه ای كه می شكفد،
نام تو را بر زبان می آورد. نیم نگاهی به روزهای تنهایی ام كن و
لحظه های زرد و بی صدای مرا تو آبی و ترانه باران كن.
بگذار باز هم قاصدك ترانه های من در هوای دلتنگی تو پرواز كند.
همین حوالی بی قراری ها باز هم گلهای بی تابی شكفته.
زیبا ، امشب ، شام غریبان عاشقانه من و تو است. به
یادت مثل شمع می سوزم و ذره ذره وجودم آب می شود.
تو هم به یاد بی تابی هایم شمعی روشن كن و بگذار مثل من بسوزد.
مهربانی باران ، یادم كن در هر شبی كه بی ستاره شد.
گروه دور همی پارسی کدرز
https://t.me/joinchat/GxVRww3ykLynHFsdCvb7eg
https://t.me/joinchat/GxVRww3ykLynHFsdCvb7eg