• ¡Welcome to Square Theme!
  • This news are in header template.
  • Please ignore this message.
مهمان عزیز خوش‌آمدید. ورود عضــویت


امتیاز موضوع:
  • 4 رای - 2.75 میانگین
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
Title: داستان واقعی ازدواج جن و انسان
حالت موضوعی
#1
[عکس: 0.564612001294005611_taknaz_ir.jpg]
این داستان بر گرفته از کتاب “دانستنیهایی درباره جن”

تالیف حضرت حجته السلام والمسلمین حاج شیخ ابوعلی خداکرمی

ماجرایی واقعی درباره ی ازدواج جن با انسان نقل شده که از این قرار است:


ماجرایی در تاریخ ۱۳۵۹ شمسی مطابق با ۱۹۸۰ میلادی ماه آوریل بوقوع پیوست، که اهالی کشور مصر به شهرهای نزدیک و روستا های مجا ور را به خود معطوف داشت ، و آنرا نویسنده معروف ، استاد اسماعیل ، در کتاب خود به نام ((انسان و اشباح جن)) چنین می نویسد:

مرد ۳۳ ساله ای ، به نام عبدالعزیز مسلم شدید ، ملقب به <ابوکف> که در دوم راهنمایی ترک تحصیل کرده بود ، به نیروهای مسلح پیوست و در جنگ خونین جبهه ی کانال سو ئز ، به ستون فقراتش ترکش اصابت کرد واین مجروحیت او منجر به فلج شدن دو پایش گردید ، نا چار جبهه را ترک کرده به شهر خود بازگشت تا در کنار مادر و برادرانش با پای فلج به زندگی خود ادامه دهد. در همان شب اول که از غم و اندوه رنج می برد، ناگاه زنی را دید که لباس سفید و بلندی پوشیده و سر را با پارچه سفیدی پیچیده، در اولین دیدار او همچون شبحی که بردیوار نقش بسته مشاهده کرد.زمانی نگذشت که همان شبح در نظرش مانند یک جسم جلوه نموده ، و به بستر (ابوکف) نزدیک شد و گفت:ای جوان اسم من (حاجت ) است و قادر هستم به زودی بیماری تو را درمان نمایم . لکن به یک شرط که با دختر من ازدواج کنی. ابوکف جوابی نداد ، زیرا که وحشت ، قدرت بیان را از اوگرفته بود و اورا در عرق غوطه ورکرده بود. زن دوباره سخن خود را تکرار نمود ه اضافه کرد که من از نسل جن مومن هستم و قصد کمک به شما و به نوع انسانها را دارم ، و در همین حال از دیواری که بیرون آمده بود ناپدید شد .


ابو کف این قضیه را به کسی اظهار نکرد زیرا می ترسید او را به دیوانگی متهم سازند . باز شب دوم دوباره(حاجت) آمد و تقاضای شب اول را تکرار کرد ، ابو کف نتوانست جواب قاطعی بدهد . شب سوم باز آمد و گفت: تنها کسی که میتواند خوشبختی تو را فراهم کند دختر من است ، ابو کف مهلت خواست که در این خصوص فکر کند ، بعد تصمیم گرفت که اول شب ، در اتاقش را از داخل قفل کند و به رختخواب برود تا کسی نتواند وارو شود اما یکدفعه دید ( حاجت) ودخترش از درون دیوار عبور کردند و نزد او آمدند و تا صبح با او مشغول شب نشینی بودند . در همان شب وقتی که ابوکف به چهره ی دختر نگاه کرد ، دید چهره ی جذاب ،بدن لطیف قد کشیده ، گردن بلند و مثل نقره می درخشید.رو کرد به (حاجت ) و گفت: ((من شرط شما را پذیرفتم )) ، (حاجت) وسیله ی عروسی را فراهم کرد . شب بعد با موسیقی و ساز و دهل عروسی را انجام دادند، در حالی که کسی از انسانها آن آواز را نمی شنیدند ، عروس را با این وضع وارد خانه کردند .(حاجت)عروس و داماد را به یکدیگر سپرد و از خانه بیرون رفت هنوز داماد عروسش را در بستر به آغوش نکشیده بود که احساس کرد پاهایش جان گرفته است

.روز بعد هنگامی که مادر و برادران متوجه شدند که (ابوکف )سلامتی خود را بازیافته و با پای خود راه می رود خوشحال شدند لیکن او سر را به کسی نگفت.این شادی بطول نینانجامید،زیرا که به زودیروش و رفتار ابوکف تغییر کرد او در اتاقش می نشست و بجز موارد محدود بیرون نمی آمد.تمام کارهای لازم را مانند غذا خوردن و استحمام را همانجا انجام می داد ،تمام روز و شبش را در پشت در سپری کرد.آخرالامر برادران متوجه شدندکه او با کسی که قابل رویت نیست صحبت می کند. گمان کردند که عقلش را از دست داده ،اما او با عروس زیبایش در عیش و نوش و خوشبختی بود
زندگی شهد گل است زنبور روزگار میمکدش....
 
پاسخ
#2
منم ادم های از نزدیک دیدم و داستان های واقعی از جن شندیم داستان بالا هم تاییدش میکنم همچین ماجرایی یکی از دوستام تعریف کرد و واقعیت بود !
میگن قیافه وحشتناکی داره !
گروه دور همی پارسی کدرز
https://t.me/joinchat/GxVRww3ykLynHFsdCvb7eg
 
پاسخ
#3
من که باور نمیکنم. یارو اسکیزوفرنی داره با خودش حرف میزنه میگن با عروس خوشگلش تو عیش و نوشه
سرمشق های آب بابا یادمان رفت
رسم نوشتن با قلم ها یادمان رفت
شعر خدای مهربان را حفظ کردیم
اما خدای مهربان را یادمان رفت
----------------------------------------------------------
معرفت درّ گرانی است که به هر کس ندهند.

 
پاسخ
  


موضوعات مشابه ...
موضوع نویسنده پاسخ بازدید آخرین ارسال
  داستان واقعی ولی دردناک ! Amin_Mansouri 3 6,466 09-12-2012، 01:22 AM
آخرین ارسال: Ghoghnus
  هفده رازجالب آقایان که دختران در سنین ازدواج باید بدانند Amin_Mansouri 0 2,953 02-28-2012، 10:20 AM
آخرین ارسال: Amin_Mansouri
  داستان فوق العاده زیبا ی دختر زیبا و خواستگار پیر meisam1376 0 3,233 02-20-2012، 10:36 PM
آخرین ارسال: meisam1376
  دانلود فیلم اژانس ازدواج با لینک مستقیم meisam1376 0 3,247 01-27-2012، 12:59 AM
آخرین ارسال: meisam1376
  داستان اختراع نخستین گوشی موبایل و نخستین تماس تلفنی موبایلی meisam1376 0 3,100 01-14-2012، 12:07 AM
آخرین ارسال: meisam1376
  تحلیل ازدواج های اینترنتی Amin_Mansouri 0 2,551 12-12-2011، 12:32 AM
آخرین ارسال: Amin_Mansouri
  داستان های واقعی و اموزنده Amin_Mansouri 2 5,949 11-02-2011، 01:00 PM
آخرین ارسال: Amin_Mansouri
  داستان جالب بچه روستایی در بالا شهر تهران Amin_Mansouri 0 4,046 09-02-2011، 09:06 PM
آخرین ارسال: Amin_Mansouri
  اگر عاشقی / بیست راه برای تشخیص عشق واقعی Amin_Mansouri 0 3,315 08-14-2011، 02:15 PM
آخرین ارسال: Amin_Mansouri

پرش به انجمن:


Browsing: 3 مهمان